با استادان بسیاری ارتباط کاری و دوستانه و با دوستان فراوان، ارتباط حرفهای داشتهام. مهندس صنایع ایرانی و فرنگی، پیر و جوان، از انتهای لیست اعتبار دانشگاههای ایران تا صدر فهرست برترینهای جهان، از کارشناس تا مدیر، از صنعتگر تا دلال، از وزیر تا وکیل، از خبرنگار تا هنرپیشه، زیاد دیدهام و پای حرفهایشان بسیار نشستهام. چند نوبت در سالهای مختلف، مهمان ورودیهای جدید مهندسی صنایع در دانشگاههای مختلف بودهام تا برایشان از «مهندسی صنایع» بگویم. نگاههای پرسشگر دختران و پسران جوان و گپهای مختصر و مفصلی که با ایشان زدهام، بهانه این یادداشت است.
کسی برای ما توضیح نمیداد که این درس کجای منظومه دانایی و توانایی ما باید قرار گیرد. مدام محاسبهها و مسالههای صرفا کارخانهای و خط تولیدی پیش روی ما گذاشته میشد.
«به چه دردم خواهد خورد؟»
از همان روزهای اول مهر 1372 که وارد دانشگاه شدم این پرسش را درباره هر یک از درسهایی که باید میگذراندیم میپرسیدم. کنجکاو بودم بدانم معادلات دیفرانسیل، آزمایشگاه فیزیک، تحقیق یک، برنامهنویسی کامپیوتر (با زبان فرترن)، کاربرد کامپیوتر (یادگیری فاکسپرو و کواتروپرو)، مقاومت مصالح و دیگر درسهایی که باید «پاس» میشدند، کجای زندگی آینده من هستند.
اهمیت درسها را بیشتر از آن که با تعداد واحدهایشان بسنجم، با شوق و تسلط استاد و حال و احوال همکلاسیها ارزیابی میکردم. استاد عاشق درس و رفیق خوب، منجر به نتیجه بهتر میشدند.
کسی برای ما توضیح نمیداد که این درس کجای منظومه دانایی و توانایی ما باید قرار گیرد. مدام محاسبهها و مسالههای صرفا کارخانهای و خط تولیدی پیش روی ما گذاشته میشد. بخت با ما یار بود اگر استادی تازه از فرنگ برمیگشت و با او کلاس میداشتیم. طراوت و انگیزه او، سهمی از داشتهها و مشاهداتش را پیش چشم و گوش ما میآورد.
اتکایم مدام به این جمله از برادر بزرگترم بود که: «دید میدهد». همان روزهای پرمحنت برای کنکور خواندن، از او که فوق لیسانس داشت، پرسیدم: تفاوت دانشگاه و مدرسه در چیست؟ اینجا درس و امتحان و آنجا هم که درس و امتحان؟ و او اینطور پاسخم داد.
دنبال این «دید» بودم. اهمیت فوقلیسانس داشتن را حتا بعد از لیسانس هم درک نکردم. بازی تست و حفظیات و ترفندها و آزمون و تکرار درسهایی مشابه لیسانس. و افزودن مدرکی جدید، کنار دیپلم و لیسانس. شباهت درسها به هم را استاد تازه از استرالیا برگشته برایم گفت. استاد جوانی بود، باهوشتر از دیگران و خوشذوق به نظر میآمد. پایاننامهام را هم با او گرفتم. بعدها وزیر شد.
از این نمودارها کمتر در دانشگاه به ما نشان میدادند. کسی به تحلیلگری و کاشف بار آمدن دانشجو اهمیت ویژه نمیداد. درسی بود و ترمی و باید سر کلاس میآمدند و حضور و غیابی و اعلام نمره و وظیفه، تمام. سالها بعد از لیسانس، نمودار توسعه تکنیکهای مدیریتی را حین مطالعاتم برای تولد کتاب «بهبود بیتردید: آموزش کاربردی مهندسی ارزش» از یک سند ژاپنی یافتم1 و نمودار سطح نظاممندی را در تحقیقات مرتبط با TRIZ از کتابی آمریکایی2.
نمودار فارسیشده نشان میدهد که کدام نیاز منجر به تولد مهندسی صنایع شد و همخانواده با کار مورد انتظار از این رشته، چه بهبودهای دیگری رخ دادند و چهها متولد شدند. نمودار از 1980 به بعد را نشان نمیدهد چون زمان انتشارش 1981 بوده است!
نمودار انگلیسی که هر چه بزرگتر باشد بهتر درک میشود، میگوید که تلاش برای نظاممند کردن و ساختاردهی به بهرهوری، کیفیت و نوآوری در گذر زمان شامل تولد چه عنوانها و متدولوژی یا ابزاری بوده و از کجای دنیا به امروز رسیدهایم (و کجاها جا ماندهایم). نسل نو TRIZدر جایگاه ستاره قرمز رنگ، بالای منحنی نظاممندی نوآوری قرار میگیرد و پیشران کنونی بنگاههای نوآور دنیا است. پدیدههایی مانند Open Innovationنیز همین بالا هستند.
در دانشگاه، کتابهایی را میخواندیم که سالها پیش چاپ شده بودند. جزوههایی که از انتشارات دانشگاه اجبار داشتیم بخریم هم بوی خاک میدادند. گاه به گمانم خود استادمان هم حال خواندن جزوه را نداشت. خطاهای محتوایی، نگارشی و حروفچینی، در چاپهای چندباره، از جایشان تکان نمیخوردند. چیزهایی را یاد میگرفتیم که مسالههای دیروز و پریروز بودند. از فردا کسی با ما حرفی نمیزد.
آنها که مهندس صنایع خطابشان میکنیم، میتوانند قضاوت کنند که چند ریال از درآمدهای زندگی و کسب و کارشان را مرهون درسها و کلاسهای مهندسی صنایع هستند و چقدر همان «دید» کلی و استعداد و قابلیت فردیشان، عامل موفقیتشان بوده است. در کدام نقطه و فرصت کاری، قدردان و به یاد استادان خود بودهاند و کجا گلایههای خود از درس قدیمی، روش دانشگاه و منش استاد را در خاموشی فریاد کردهاند.
26 اردیبهشت 1388 در 719مین جلسه شورای برنامهریزی آموزش عالی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری، «مشخصات کلی، برنامه آموزشی و سرفصل دروس» دوره کارشناسی رشته مهندسی صنایع در گروه فنی مهندسی، بازنگری و مصوب شده است. در 299مین جلسه همین شورا به تاریخ 28 خرداد 1374 نیز «مشخصات کلی، برنامه و سرفصل دروس» دوره کارشناسی ارشد مهندسی صنایع در وزارت فرهنگ و آموزش عالی وقت، به تصویب رسید. هر دو را اینجا میتوان یافت. فاصله محتوایی هر دو مقطع از دنیای امروز کار حرفهای یک مهندس صنایع، زیاد است. کافی است درسها، محتوا و مرجعها را مرور کنیم.
به آن پرسش روزهای درس خواندن، سؤالهای زیادی اضافه شدهاند:
o دانشجوی ورودی امسال را برای حضور موفق در بازار کار چند سال دیگر، به ما میسپارند؟
o به ذوق یادگیری، روحیه کاشفانه و شور جوانی دانشجو، چقدر به عنوان یک منبع کارآمد نگاه میکنیم؟
o چقدر برایمان اهمیت دارد که این جوان سالها بعد از تجربه حرفهای کار، درباره من استاد و دانشگاه چه قضاوتی میکنند؟
o به درسی که تدریسش را میپذیرم، فراتر از ساعتهای کلاس را به سر بردن، چقدر اشراف دارم؟
o چه فوت و فنهایی را برای زندگی موفق کاری به جوانهای دانشجو منتقل میکنم؟
o استاد همتای من در دیگر دانشگاه ایران و آن سوی آب، به دانشجوی خود چه میگوید و با او چه میکند؟
o بازار کار امروز، که تشنه نوآوری است و میزبان تولد کسب و کارهای جدید و پراشتها در بخش خدمات، چقدر حوصله میزبانی یک مهندس آماده به کار در یک واحد صنعتی با تولید انبوه را دارد؟
o مسیر یادگیری ما در دانشگاه با مسیر تکراری و کهنه حفظیات دوران مدرسه، چقدر تفاوت دارد؟
o استعداد، علاقه، قابلیت و فرصت بروز داشتههای «منحصر به فرد» یک جوان وارد دانشگاه شده، چطور شناسایی و به کار گرفته میشود؟
o چه کسانی آن بیرون، نشسته و منتظر حضور یک کارآموز مهندسی صنایع یا خروجی پایاننامه او هستند؟
o همکاری با کدام استاد، به اعتبار دانشجو میافزاید و ذکر نامش در رزومه و بردن نامش در نشست کاری، نتیجه تصمیم را تحت تاثیر قرار میدهد؟
o چند دانشجو به پایاننامه خود افتخار میکنند و حین انجام آن از دانش ضمنی استاد راهنما و مشاور، میآموزند؟
و هنوز پرسشهایی تازه متولد میشوند؛ در ذهن من، فکر دانشجو و احتمالا اندیشه استاد.
با همه آن چه گفته شد، وامدار استادان و دانشجویانی هستیم که فکر کردن را و اخلاق را به ما آموختند. آنها که از دانستههاشان کم نگفتند و مرام و رفتارشان برای ما درس بود و گرهگشای زندگی سراسر پرسش و مساله. همهشان دوستداشتنی و محترماند، هنوز.
پاورقی:
محمود کریمی
برگرفته از سایت http://iien.ir